نه دیوار بلند
نه حفاظ پنجره
دودی که از مـیدان مـیآید
مـیآید
بوی نان از خانه
میدزدد!
بوی نم
از دیوار و
درون تو
تنها تو ماندهای
و رطوبت این استکانهای جـفت
روی روزنامهای
که بیخبر از نفسهای تنگ خیابان
تیتر میزند:
ـ آبی
رنگ انقلابی در آسیای مـیانه
ـ آشوب خاورمیانه در خلیج فـارس
ـ جـزر و مدهای نرخ نفت
بالا روی
پایین بیایم
میدان
برای چرخاندن آفریده میشود
و دویدن دود
نفسهای مچاله
در میزنند!
مدتی است
2
با فصلهای ماسیده روی پوست
مدتی است
خیابانی از خوابها نمیگذرد
و بادها
بلاتکلیف
دور میشوم
در جمهوری مـهر تو
زندگی کنم
شمال من
با گیسوان تو میوزد
گیسوان تو
شبهای آخر پاییز
نزدیک میشوی
میافتم از بوسههای بلند
به یاد فصلهای روی پوست
و خوابهای خلوت دور
جهتها به جهنم
خیابانها نیمهکارهاند
سـازهها نـیمهکاره
سایهها
از ستونها
بالا نمیروند!
مدتی است
زمستان
از ناودان
آویزان است
مدتی است.
3
بازوانت سفید سفید
زردم
مثل میان تخم مرغ
میپرم
شنبه را از فریزر در میآورم
صبح را میریزم
توی لیوان یک بار مـصرف
مـیگردم
دنبال جفت جوراب و
خواب تو
که از خاطرم
پریده است!
4
من
مردی خالی از سکنه
تو
زنی دلنشین
نگریستی
پاییز شد
گریستی
درختها سبک شدند
و رنگها دویده در باد
ما به یـافتن عـقیده میرویم!
5
سیاه سفید سفید سیاه
ما
کلیدهای پیانو هستیم
با نوازندهای بالای سر
که سر در نمیآورد
هی مارش میدواند
توی پوتینهای سربازیام
هی دست میزند
به نظم نتهایی کـه رابـطهاند
مـیان من و یک کلید سفید
مـیخواستیم در تـصنیفی خـانه کنیم
سر در بیاوریم
از سر کسی که گریسته برای کسی
آرام باش
ما فقط کلیدهای پیانو
هستیم
سیاه سفید سفید سیاه
آن که نـتها را مـینویسد
ضـربهها را تنظیم میکند!